کد مطلب:148726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

چرا حسین سوره ی توبه را خواند؟
آنچه حسین (ع) در شب دهم محرم گفت و در این جا ذكر می شود از ماخذهای شیعه گرفته شده و در ماخذهای سایر فرق اسلامی این اظهارات دیده نمی شود. حسین (ع) قبل از این كه بامداد روز دهم محرم سال شصت و یكم هجری طلوع كند دو نوع وصیت كرد یك نوع وصیت او مربوط بود به تنظیم كارهای مربوط به زراعت و تجارت، و نوع دوم وصیت او مربوط بود به آنچه وی در راه آن خود را فدا می كرد. بعضی از مورخین شیعه نوشته اند كه حسین (ع) قبل از این كه اظهاراتش را بكند یعنی وصیت نماید سوره توبه را كه سوره نهم قرآن می باشد خواند و بعضی این روایت را نپذیرفته اند و گفته اند حسین (ع) امام بود و معصوم، و امام معصوم گناه نمی كند تا این كه توبه نماید وآنگهی سوره توبه را برای توبه كردن نمی خوانند بلكه مثل سایر سوره های قرآن آن را تلاوت می نمایند. این سوره در بین سوره های یكصد و چهارده گانه قرآن دارای وضعی خاص است برای این كه بسم الله الرحمن الرحیم ندارد. در آغاز تمام سوره های قرآن بسم الله الرحمن الرحیم هست جز در آغاز سوره نهم. پروفسور (ادوار مونته) استاد زبان و ادب عرب در دانشگاه (ژنو) در (سویس) راجع به این كه چرا سوره نهم قرآن موسوم به (توبه) بسم الله الرحمن الرحیم ندارد تحقیق كرده و تمام نظریه های علمای اسلامی را راجع به این موضوع ذكر نموده و نتوانسته است كه از تحقیق خود نتیجه ای قطعی بگیرد و ناگزیر، قبول كرده كه نبودن بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز سوره نهم قرآن یكی از اسرار آن كتاب است و به قول شیعیان آن راز را كسی نمی تواند كشف كند و در جهان فقط یك نفر وجود دارد كه می تواند علت نبودن بسم الله الرحمن الرحیم را در آغاز سوره نهم قرآن بگوید و او، امام دوازدهم شیعیان است كه به عقیده پیروان مذهب شیعه دوازده امامی اكنون در حال غیبت می باشد و روزی ظهور خواهد كرد و در آن روز شیعیان می توانند راز مربوط به سوره نهم قرآن را از امام خود بپرسند. ادوار - مونته می گوید عده ای از زیاد از علمای اسلامی عقیده دارند كه چون در سوره (توبه) آیاتی وجود دارد كه دلیل بر عذاب گناهكاران است خداوند نخواسته در آغاز آن سوره، بسم الله الرحمن الرحیم را كه بشارت دهنده رحمت و غفران می باشد بیاورد. لیكن خود ادوار - مونته این توضیح را نمی پذیرد و می گوید در سایر سوره های قرآن هم آیاتی وجود دارد كه حكایت از عذاب گناهكاران می كند معهذا در آغاز سوره ها بسم الله الرحمن الرحیم هست. بعضی گفته اند كاتبی كه در زمان خلیفه سوم آیات قرآن را می نوشت از روی غفلت، در آغاز سوره نهم، بسم الله الرحمن الرحیم را ننوشت. اما این نظریه از طرف اكثر علمای اسلامی رد شده است و گفته اند اگر كاتب، نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم را در آغاز سوره نهم فراموش می كرد دیگران آن را می نوشتند. چون بعد از این كه آیات قرآن را در زمان خلیفه سوم جمع آوری كردند و نوشتند، قرآن مدون، منحصر به یك نسخه نبود و از


قرآن مدون نسخه های متعدد نوشته شد و هر یك از اعضای مجمع آوری آیات قرآن یك نسخه برای خود نوشتند یا كاتبی را مامور نوشتن آن كردند. علمای شیعه می گویند اگر نبودن بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز سوره نهم ناشی از فراموشی كاتب می بود، بعد از این كه علی بن ابی طالب (ع) به خلافت رسید آن موضوع را درمی یافت و بسم الله الرحمن الرحیم را به جای آن می گذاشت و محال بود كه علی بن ابی طالب (ع) متوجه آن مسئله نشود و به عقیده این دسته از علمای شیعه، تردید وجود ندارد كه سوره نهم بدون بسم الله الرحمن الرحیم نازل گردیده است و خداوند از ذكر نكردن این جمله در آغاز سوره نهم منظوری داشته كه فقط خداوند و پیغمبر اسلام و ائمه دوازده گانه از آن اطلاع داشتند و دارند. بعضی از مسلمین می گویند كه ابلیس هنگامی كه این آیه از آسمان نازل می شده آن را ربوده اما علمای اسلامی این گفته را بی اساس می دانند و می گویند ابلیس نمی توانست به بسم الله الرحمن الرحیم نزدیك شود تا این كه آن را برباید. زیرا همان طور كه در مكانی كه نور هست تاریكی نیست در جائی كه بسم الله الرحمن الرحیم باشد، ابلیس نمی تواند كه در آنجا حضور بهم برساند و ابلیس همواره از اسم خدا می گریخت و می گریزد. یكی از مسائلی كه قرن سوم هجری تا امروز تقریبا به طور دائم مورد توجه و تعمق علمای اسلامی بوده همین موضوع است. یك اروپائی نمی تواند به اهمیت این مسئله پی ببرد چون قرآن، كتاب آسمانی او نیست. اما در نظر یك مسلمان این موضوع خیلی دارای اهمیت است خاصه آن كه آخرین آیه سوره توبه، آیه ای است كه در آن بشارت داده شده كه خداوند بزرگترین حامی پیغمبر اسلام می باشد و با این كه آن بشارت در آخرین آیه سوره (توبه) هست در آغاز آن سوره بسم الله الرحمن الرحیم نیست. آیاتی كه در آخر سوره های قرآن هست بیشتر، به منظوری خاص در آن جا قرار گرفته و آخرین آیه سوره توبه كه آیه یكصد و بیست و نهم آن می باشد دارای این مضمون است. (فان تولوا، قل حسبی الله، لا اله الا هو، علیه توكلت، و هو رب العظیم). یعنی (اگر به تو ایمان نیاوردند (اگر منافقین به تو ایمان نیاوردند) بگو خداوند برای من كافی است (یعنی چون از حمایت خداوند برخوردارم احتیاج به كسی ندارم). - غیر از او خدائی نیست - به او توكل می كنم - و او خدای عرش بزرگ است). این آیه خطاب به پیغمبر اسلام نازل شده و خداوند او را مورد محبت قرار داد و گفت از عدم توجه منافقین نسبت به خود اندوهگین مباش زیرا من حامی تو هستم و حمایت من برای تو كفایت می كند. این آیه را علمای اسلامی یكی از آیات رحمت قرآن می دانند و مسلمین هنگام استخاره اگر این آیه بیاید بسیار خوشوقت می شوند چون فكر می كنند كه خداوند پشتیبان تصمیم آنها می باشد. سوره ای كه با این آیه رحمت ختم می گردد باید در آغاز نیز آیه رحمت (بسم الله الرحمن الرحیم) را داشته باشد و ندارد. بعضی از علمای اسلامی برآنند كه وجود این آیه رحمت در پایان سوره (توبه) برای این است كه در آغاز آن آیه رحمت وجود ندارد و خداوند با ذكر این آیه در پایان سوره توبه، خواسته به مسلمین بفهماند كه از عدم وجود بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز سوره ناامید نشوند و تصور نكنند كه آن سوره، حاكی از خشم است. به موجب یك روایت، مسلمین از علی بن ابی طالب (ع) پرسیدند كه هنگام


خواندن سوره (توبه) چه كنیم، و چگونه بدون ذكر بسم الله الرحمن الرحیم آن سوره را بخوانیم و علی بن ابی طالب (ع) گفت در آغاز سوره بگوئید (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم) و در قرآن هائی كه امروز هست می بینیم كه در آغاز سوره توبه نوشته اند (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم). این روایت نشان می دهد كه علی بن ابی طالب (ع) می دانسته كه در آغاز سوره نهم قرآن بسم الله الرحمن الرحیم نیست و گرنه آن دستور را صادر نمی كرد. ادوار - مونته استاد می نویسد: در قدیم، پیروان بعضی از فرقه های اسلامی به مناسبت این كه در آغاز سوره نهم، آیه رحمت نیست، از خواندن آن سوره خودداری می كردند اما علمای فرق بزرگ اسلامی از جمله فرقه شیعه دوازده امامی می گویند خواندن سوره نهم قرآن فرقی با سوره های دیگر ندارد و خواندن و فهم آن بر هر مسلمان لازم است. در هر حال حسین به روایتی در شب دهم محرم سوره (توبه) را خواند. آنهائی كه این روایت را صحیح می دانند می گویند كه حسین (ع) از این جهت در آن شب سوره توبه را خواند كه در آن سوره، به طور صریح، جنگ كردن مسلمان ها در چهار ماه، منع شده است كه یكی از آن ها محرم الحرام می باشد. قبل از اسلام جنگ كردن در آن چهار ماه ممنوع بود. اگر كسی، در ماه محرم یا یكی دیگر از ماه های حرام، (كه جنگ در آن ها ممنوع بود) قاتل پدر یا برادر خود را می دید او را نمی كشت و محبوس نمی كرد. حرام بودن جنگ در آن چهار ماه وارد قوانین اسلامی شد و خداوند در سوره (توبه) جنگ كردن در مدت چهار ماه از سال، از جمله در محرم الحرام را به طور اكید منع كرد. بنابراین اگر یك مسلمان در ماه محرم یا یكی دیگر از ماه های حرام می جنگید مرتكب گناهی بزرگ شده بود. خداوند، در سوره توبه فقط در یك مورد جنگ در ماه های حرام را مجاز دانسته و آن هم هنگامی است كه كفار به مسلمین حمله كنند. به اصطلاح امروز، مسلمین، فقط به یك صورت می توانند در یكی از ماه های حرام وارد جنگ شوند و آن این كه مورد تهاجم كافران (به اصطلاح امروزی) قرار بگیرند. در قرآن صحبت از جنگ مسلمان با مسلمان نیست چون مسلمان با مسلمان نمی جنگد و فقط صحبت از حمله كافران است كه فقط در همین یك مورد مسلمان ها می توانند در یكی از ماه های حرام مبادرت به جنگ كنند. عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید بن معاویه می خواست روز بعد كه روز دهم ماه محرم بود با حسین (ع) بجنگد و بر خلاف نص صریح و اكید قرآن، در ماه محرم مبادرت به جنگ كند. عمل عمر بن سعد از لحاظ قوانین اسلامی عملی بود حرام و از نظر حقوق اسلامی آن مرد و ابن زیاد حاكم عراقین كه عمر بن سعد را فرمانده سپاه كرد و یزید بن معاویه كه ابن زیاد را حاكم عراقین نمود، مجرم بودند. تصور نشود كه جنگ در ماه محرم از مقررات فرعی و بدون اهمیت احكام اسلامی است.

این موضوع جزو احكام اصلی قوانین اسلامی به شمار می آید و هر كسی در این گفته تردید دارد می تواند به آیات اولیه سوره توبه مراجعه نماید تا ببیند خداوند با چه تاكید جنگ نمودن در ماه های حرام را نهی كرده است. حسین كافر نبود تا این كه مسلمین با وی بجنگد. به فرض این كه كافر هم می بود چون در ماه محرم به روی مسلمان ها


شمشیر نكشید آنها مجاز نبودند كه با وی بجنگند. این بود كه حسین در شب دهم محرم سوره توبه را خواند و آیات مربوط به قدغن جنگ در ماه های حرام از جمله ماه محرم را از آن سوره استخراج كرد و نوشت و به وسیله یكی از برادران خود، جهت عمر بن سعد فرستاد. ما نمی دانیم كه حامل نوشته كدام یكی از برادران حسین (ع) بود و حسین (ع) به وسیله برادر برای عمر بن سعد پیغام فرستاد كه خداوند جنگ را در ماه های حرام قدغن كرده و اینك محرم الحرام است و شما كه می خواهید با من در این موقع بجنگید علاوه بر این كه به روی یكی از مردان راه حق شمشیر می كشید، بر خلاف نص قرآن رفتار می نمائید و من این حرف را از بیم كشته شدن نمی زنم زیرا در آخرین ملاقاتی كه با فرمانده سپاه كردم گفتم كه برای كشته شدن آماده هستم و از این جهت این یاد آوری را می كنم كه عملی بر خلاف نص صریح قرآن به انجام نرسد. اما عبیدالله بن زیاد حاكم عراقین هم پیش بینی كرده بود كه ممكن است حسین (ع) بگوید كه به حكم قرآن در ماه محرم نمی توان جنگید. فكری كه حاكم عراقین كرد این بود كه ماه حرام را تغییر بدهد و چون ماه صفر كه بعد از محرم می آید ماه حلال بود به فكر افتاد كه ماه صفر را ماه حرام اعلام نماید. اما (شیث بن ربعی) كه یكی از رجال دارالحكومه عبیدالله بن زیاد بود او را از آن كار باز داشت و گفت كه یكی از آیات سوره توبه این است كه هر كس ماه حرام را تغییر بدهد و یكی از ماه های حلال را به جای آن بگذارد كافر می شود و اگر عبیدالله بن زیاد آن كار را بكند حسین (ع) و طرفدارانش اعلام خواهند كرد كه وی كافر است و حق با آنها خواهد بود. ما می دانیم آیه ای كه حاوی این حكم می باشد آیه سی و ششم سوره توبه است و در آن تصریح شده كه هر كه ماه حرام را تغییر بدهد و یكی از ماه های حلال را به جای آن بگذارد كافر می شود. حاكم عراقین وقتی فهمید از آن راه نمی تواند جنگ با حسین (ع) را در ماه محرم، تجویز نماید همچنان به راهنمائی مشاور مذهبی خود شیث بن ربعی درصدد برآمد كه از آیه ای دیگر كه در سوره توبه هست استفاده كند. در آن آیه خداوند گفته اگر در ماه های حرام كفار مشرك به شما حمله كردند می توانید بجنگید. اما در متن آن كلمه (مشركین) ذكر گردیده و حسین مشرك نبود و به خدای واحد ایمان داشت و مشرك كسی است كه به چند خدا ایمان داشته باشد حتی اگر مشرك هم می بود چون مقدم بر حمله نشده بود نمی توانستند در ماه محرم كه یكی از چهار ماه حرام است با او بجنگند. در آن دوره هم مثل امروز، مفهوم عقلائی و قابل قبول مهاجم این بود كه شمشیر از غلاف خارج كند و به قصد كشتن یا مجروح كردن به دیگری حمله ور شود و نمی توانستند مردی را كه شمشیر از غلاف خارج نكرده یا تیری را با كمان به قصد كشتن یا مجروح كردن رها ننموده مهاجم بدانند. این بود كه عبیدالله بن زیاد درصدد برآمد كه حسین (ع) را اولا مرتد جلوه بدهد و ثانیا او را مرتد مهاجم بخواند تا این كه بتوان در ماه محرم كه از ماه های حرام می باشد با او جنگید. عبیدالله بن زیاد با راهنمائی مشاور مذهبی خود این طور گفت كه حسین كه از مكه عزیمت كرد تا این كه در كوفه به پیروان خود ملحق گردد و در راس آن ها قرار بگیرد و خلافت را غصب كند یك مرتد مهاجم می باشد و لذا می توان در ماه محرم الحرام


با وی جنگید. دلائلی كه عبیدالله بن زیاد برای این اتهام اقامه كرد این بود كه اولا حسین (ع) علنی خلافت یزید بن معاویه را انكار می كند در صورتی كه یزید خلیفه بر حق مسلمین است زیرا از طرف اكثر مسلمین انتخاب گردیده و هر مسلمان كه خلیفه بر حق را انكار كند مرتد است و باید كشته شود. ثانیا حسین به قصد جنگ با خلیفه بر حق از مكه حركت كرده و در قصد او تردیدی وجود ندارد و چون بعد از رسیدن به نزدیكی كوفه، مشاهده نمود كه پیروانش به حمایت وی برنخاستند و خود را ضعیف دید، مبادرت به جنگ نكرد و هر گاه پیروانش به حمایت او بر می خاستند، شمشیر از غلاف می كشید و می جنگید. در هر حال حسین (ع) شروع به ارتكاب جنایت، علیه خلیفه بر حق مسلمین كرده بود و شروع به ارتكاب جنایت، مثل خود تبه كاری مستوجب مجازات است و لو آن كه شروع به ارتكاب جنایت می كند نتواند مرتكب تبه كاری گردد. عبیدالله بن زیاد اصل الاعمال بالنیات را مورد استناد قرار داد و گفت هیچ كس تردید ندارد كه نیت حسین (ع) هنگامی كه از مكه حركت كرد این بود كه با خلیفه بجنگد و جنایت خود را هم شروع كرده بود. ثالثا وقتی به حسین (ع) اخطار كرد كه تسلیم شود وی از تسلیم شدن خودداری كرد و این موضوع ثابت نمود كه سر جنگ دارد چون كسی كه نخواهد بجنگد تسلیم می شود. عبیدالله بن زیاد با این سه دلیل، حسین (ع) را مردی مرتد و متجاوز و مهاجم جلوه داد و جنگ با او را در ماه محرم الحرام جائز قلمداد كرد. ولی نظریه عبیدالله بن زیاد از طرف مردم پذیرفته نمی شد و به اصطلاح امروزی افكار عمومی آن را نمی پذیرفت. مردم فكر می كردند به فرض این كه حسین (ع) در باطن، قصد جنگیدن با یزید را داشته باشد، چون قصد خود را به موقع اجرا نگذاشته و شمشیر از غلاف نكشیده نمی توان وی را مرتد مهاجم و متجاوز دانست و قصد تجاوز غیر از خود تجاوز است. شیث بن ربعی كه می فهمید افكار عمومی استدلال عبیدالله بن زیاد را نمی پذیرد به او گفت برای این كه جنگ با حسین در ماه محرام الاحرام مجاز شناخته شود باید یك مفتی فتوا بدهد كه او مرتد متجاوز است و بعد از این فتوای مفتی صادر گردید افكار عمومی جائز می شمارد كه در ماه محرم الاحرام، با حسین (ع) بجنگند و عبیدالله بن زیاد معروفترین مفتی بین النهرین را با پول خریداری كرد و او را واداشت كه فتوائی مشعر بر آن چه منظور حاكم عراقین بود صادر نماید. راجع به تاریخ صدور فتوی دو روایت وجود دارد. یكی این كه فتوی قبل از ماه محرم صادر گردید دوم این كه عبیدالله بن زیاد وقتی دریافت كه باید در ماه محرم با حسین (ع) بجنگند مفتی را وادار به صدور آن فتوی كرد. در هر حال آن فتوی طوری صادر شده بود كه بعد از این كه ماه محرم رسید حاكم عراقین می توانست از آن برای جنگ با حسین (ع) استفاده كند چون در آن فتوی حسین (ع) را مرتد آن هم یك مرتد حربی خوانده بودند یعنی مرتدی كه مبادرت به جنگ كرده و باید با او جهاد كرد و هر زمان كه كافران به مسلمین حمله كردند بر تمام مسلمین واجب است كه برای جنگ با كفار قیام كنند و به راه بیفتند و فقط كودكان و سالخوردگانی كه قادر به جنگ نیستند و بیماران از جهاد معاف


می باشند. مورخین شیعه می گویند كه حاكم عراقین از مفتی نخواسته بود كه لزوم جهاد را هم در فتوای خود بگنجاند بلكه او برای خود شیرینی ضرورت جهاد با حسین (ع) را در فتوای خود گنجانید. اگر حاكم عراقین قبل از این كه سازمان قضائی اسلام بوجود بیاید می خواست در ماه محرم الحرام با حسین بجنگد درصدد برنمی آمد كه برای آن محمل حقوقی پیدا كند.

آنچه سبب شد كه وی به راهنمائی مشاور مذهبی خود درصدد برآمد كه برای آن جنگ محمل حقوقی پیدا كند این بود كه مردم قدری با مسائل حقوقی و قضائی آشنا شده بودند و حاكم عراقین می فهمید كه باید جنگ با حسین (ع) را در ماه محرم از نظر حقوق و قوانین اسلامی در نظر مردم موجه جلوه بدهد. اسناد تاریخی گواهی می دهد كه عده ای كثیر از مردم بین النهرین، آن فتوی را پذیرفتند یعنی آن را موجه دانستند. زیرا عامه مردم ساده بودند و نمی توانستند تشخیص بدهند كه مردی چون حسین را نمی توان مرتد متجاوز دانست و به فرض این كه مرتد باشد متجاوز نیست. ولی همان مردم ساده كه فتوی را پذیرفتند به دستور مفتی رفتار نكردند و برای جهاد، به راه نیفتادند.

شیث بن ربعی كه در مسائل مذهبی مربوط به جنگ با حسین (ع) مشاور حاكم عراقین بود و او را راهنمائی می نمود قبل از طرفداران با حرارت حسین به شمار می آمد. در اكثر تواریخ اسلامی مربوط به كشته شدن حسین (ع) ما اسم شیث بن ربعی را كنار اسم (سلیمان بن صرد خزاعی) می بینیم و این دو نفر از كسانی بودند كه در كوفه خیلی مردم را تشویق به طرفداری از حسین و بیعت با نماینده او (مسلم بن عقیل) می كردند و شیث بن ربعی نامه ای به حسین (ع) نوشت و در آن نامه گفت حاضر است كه جان خود و فرزندانش را در راه او فدا كند. اما طلای حاكم عراقین به او فهمانید كه طرفداری از یزید بن معاویه بیش از طرفداری از حسین (ع) سودمند می باشد و طوری از حسین (ع) برگشت كه نه فقط راهنمای مذهبی حاكم عراقین علیه حسین (ع) شد بلكه به جنگ او هم رفت و ما اسم او را جزو اسامی سرداران سپاه بین النهرین كه با حسین (ع) جنگید می بینیم و از او پرسیدند تو كه آن همه طرفدار حسین (ع) بودی چه شد كه با او مخالفت كردی و به جنگش رفتی و در جواب گفت روزی كه طرفدار حسین بودم به راه خطا می رفتم و بعد از این كه از طرفداری اش دست كشیدم وارد راه صواب شدم.